تبیین مصادیق و عناوین تغییر کاربری از سوی وزیر کشاورزی فرا قانونی و خارج از حدود اختیارات اوست
امروزه حفظ و گسترش فضای سبز و توسعه باغات برای حفظ سلامت و زیست مناسب شهروندان از اهمیت بسزائی برخوردار است و ضرورت این امر در حواشی شهرهای بزرگ مثل تهران یک ضرورت اجتناب ناپذیر به شمار می رود ولی متأسفانه نگاه غیرکارشناسی و غیر اقتصادی به این موضوع دستیابی به اهداف مورد نظر را سخت و دشوار کرده است و دلیل محکم بر این ادعا عدم کارائی و کارآمدی قوانین گذشته و حال در این مورد است که به نظر می رسد چنانکه به این معضل از ابتدا توجه منطبق با واقعیت از جمله از منظر اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی می گردید ، چه بسا امروز شاهد این همه نابودی باغات و اراضی کشاورزی حتی منابع ملی در دور و اطراف شهر تهران نبودیم .
در بررسی اجمالی قوانین مربوط به حفظ و گسترش فضای سبز و حفظ کاربری اراضی زراعی و باغات و سیر اصلاحات انجام گرفته در این خصوص نشان می دهد برای توفیق بیشتر باید بخش های مختلف توجه شود .
قانونگذار درخصوص حفظ و گسترش فضای سبز و حفظ کاربری اراضی زراعی و باغات در محدوده قانونی شهرها و حریم مربوط بطور جداگانه تکالیفی دارد که دستگاههای ذیربط خصوصاً شهرداریها مکلف و موظف به رعایت حدود قانونی هستند .
لایحه قانونی حفظ وگسترش فضای سبز در شهرها مصوب 1359 و اصلاحات بعدی آن به داخل محدوده قانونی و حریم شهر گسترش دارد و در این خصوص ماده 1 قانون فوق اعلام میدارد به منظور حفظ و گسترش فضای سبز و جلوگیری از قطع بی رویه درختان ، قطع هر نوع درخت در معابر بزرگ راه ها پارک ها ، باغات و محل هایی که بصورت باغ شناخته شدند ، در محدوده قانونی و حریم شهرها بدون اجازه شهرداری ممنوع است . ولی حفظ کاربری اراضی زراعی و باغات مصوب 1374 صرفاً برای خارج از محدوده قانونی و اصولاً به حریم و اراضی واقع در خارج از محدوده شهرها مربوط است و در همین رابطه ماده 1 قانون مذکور بیان میدارد : به منظور حفظ کاربری اراضی زراعی و باغ و تداوم و بهره وری آنها از تاریخ تصویب این قانون ، تغییر کاربری اراضی زراعی و باغ ها در خارج از محدوده قانونی شهرها و شهرک ها جز در موارد ضروری ممنوع میباشد . بنابراین ملاحظه میگردد حاکمیت قانون حفظ کاربری برای اراضی خارج از محدوده است و با الهام از ماده مذکور باید اذعان داشت که کاربری کلی اراضی واقع در خارج از محدوده قانونی زراعی و باغی است و برای تغییر کاربری از این نوع اراضی بر اساس تبصره 1 ذیل ماده 1 صرفاً در مواقع ضروری باید به کمیسیون مذکور مراجعه نمایند و اصولاً شهرداریها نیز از این امر مستثنی نبوده و برای صدور مجوز احداث بنا مکلف به استعلام از امور اراضی و کسب نظرموافق کمیسیون مربوطه میباشد و این تکلیف بر اساس قانون قبل و اصلاحیه بعدی مطابق تبصره 2 ذیل ماده 1 قانون حفظ کاربری مصوب 1374 که تحت تبصره 2 ماده 2 قانون اصلاح قانون حفظ کاربری مصوب 1385 اصلاح گردیده میباشد که قانونگذار ضمن اینکه مرجع تشخیص اراضی زراعی و باغ ها را وزارت کشاورزی دانسته ، مراجع قضائی و اداری را مکلف به تبعیت از نظر سازمان جهاد کشاورزی استان نموده است وفراتر از این نظر سازمان مذکور را به منزله نظریه کارشناس رسمی دادگستری می داند .
اما آنچه که در این بین به چالش بین سازمان جهاد کشاورزی و شهرداریها تبدیل شده است ابهام در دو مورد از قانون جدید ( اصلاحیه مصوب اول آبان 1385 ) است که مورد اول موضوع تبصره 1 ذیل ماده 3 قانونی اصلاحی است که از متن و روح تبصره که می گوید تغییر کاربری زراعی و باغ ها برای سکونت شخصی صاحبان زمین تا 500 متر مربع فقط برای یک بار و احداث دامداریها ، مرغ داریها ، پرورش آبزیان و ... مشمول پرداخت عوارض موضوع این ماده نخواهد بود ، چنین استنباط می گردد که قانونگذار با ارفاق درعوارض موارد مذکور خصوصاً احداث بنا برای سکونت شخصی ، درمقام تسهیل در صدور مجوز و مساعدت همکاری برای متقاضیان اینگونه موارد برآمده است درحالی که سازمان جهاد کشاورزی در اکثر موارد به تقاضاها ، نظر مخالف داده و از هرگونه صدور مجوز برای احداث بنا خودداری می کند که این رویکرد ، فراقانونی به نظر می رسد.
مورد دوم که موجب چالش بین سازمان جهاد کشاورزی و شهرداریهاست ، تفسیر موضع از ماده 10 قانون اصلاحی است که هرگونه تغییر کاربری در قالب ایجاد بنا ، برداشتن یا افزایش شن و ماسه و سایر اقداماتی که بنا به تشخیص وزارت جهاد کشاورزی تغییر کاربری محسوب گردد را مشمول مجازات مقرر در قانون دانسته می باشد در هیمن رابطه وزیر کشاورزی در استفاده از تکلیف قانونی اقدام به تبیین مصادیق و عناوین تغییر کاربری و ابلاغ آن به سازمان های ذیربط نموده است که به نطر می رسد این ابلاغیه فراقانونی و خارج حدود اختیارات وزیر کشاورزی است ، چرا که مقام محترم وزارت در دستورالعمل ابلاغی هرگونه فعل و انفعالات در اراضی زراعی و باغی از مصادیق تغییر کاربری دانسته و از عبارت برداشتن و افزایش شن و ماسه در زمین ، معنی ناصواب کرده است و به تعبیر وزیر محترم چنانکه مالک در داخل ملک خود برای سهولت رفت و آمد جلوگیری از بروز گل و لای در معابر داخلی زمین زراعی یا باغ میوه شن ریزی نماید یا برای زیبائی حاشیه معابر اقدام به جدول گذاری کند همه و همه از جمله مصادیق تغییر کاربری اراضی کشاورزی و باغات و مرتکب باید به مجازات مقرر درماده 3 اصلاحی ( قلع بنا ، جزای نقدی از یک تا سه برابر قیمت روز زمین ، و در صورت تکرار علاوه بر مجازات فوق ، یک تا شش ماه حبس) محکوم می گردد.
بنابراین ملاحظه می گردد در تعیین مصادیق تغییر کاربری ، حدود اختیارات مالک در استفاده مطلوب از اراضی و باغات محدود گردیده است درحالی که حق مسلم مالک است تا برابر قاعده فقهی اصل تسلیط به هرشکل ممکن از مایملک خود بهره برداری نماید و نمی توان افراد را از حقوق مالکانه محروم نموده و مسلماً هدف قانونگذار جلوگیری از تبدیل اراضی کشاورزی و باغها به سایر کاربریها از جمله کاربری صنعتی یا مسکونی و غیره بوده است نه اینکه مالک اگر در زمین کشاورزی یا باغ حق بهسازی و استفاده بهینه از ملک خود را نداشته باشد.
امروز یکی از راه های ایجاد انگیزه برای حفظ باغات و جلوگیری از تبدیل آنها به سایرکاربریها، به نیازهای اجتماعی و رفاهی مالکین است که یکی از نیازهای مهم مالک خصوصاً در حاشیه شهرهای بزرگ تهران ، امکان احداث یک بنای مناسب برای حضور و اسکان آخر هفته خود و خانواده اش درملک خصوصی است و روح حاکم بر تبصره یک ماده 3 اصلاحی در معافیت در عوارض برای 500 متر بنا حکایت از نظر مساعد قانونگذار بر احداث یک باب بنای مناسب از سوی مالک در باغ یا زمین زراعی است که متأسفانه در آئین نامه قانون اصلاحی با سکوت معناداری از اعمال این حق از سوی مالک عبور شده و هیچ اشاره ای به این حق مسلم و هدف قانونگذار نشده است و از طرف دیگر در اجرای تبصره 2 ماده 2 قانون اصلاحی پا را فراتر از قانون گذاشته و هرگونه ایجاد و امکان رفاهی برای مالک را جرم دانسته است .
در نهایت باید این واقعیت موجود را پذیرفت که باغداری در قطعات زیر 5 هزارمتر توجیه اقتصادی نداشته و برای حفظ و حراست از این نوع اراضی و املاک تهیه طرحهای باغ ویلا و اجازه احداث بنای مجاز در هریک از قطعات زیر 5 هزار متر مربع از ضروریات امروزه حاشیه شهرهای بزرگ از جمله تهران است.
شخص حقوقی
به چه کسی گفته می شود؟
«شخص حقوقی هنگامی پدید می آید که دسته ای از افراد، که دارای منابع و فعالیت مشترک هستند، یا پاره ای از اموال، که به اهداف خاصی اختصاص داده شده اند، در کنار هم قرار بگیرند و قانون آنها را طرف حق و تکلیف بشناسد و برای آنها شخصیت مستقلی قائل گردد مانند دولت، شهرداری، دانشگاه تهران و دانشگاه مفید»
در واقع شخص حقوقی به آن «گروه ها، جمعیت ها و انجمن ها یی گفته می شود که حقوق و تکالیف مشترک و متمایز از حقوق و تکالیف افرادی که آنها را تشکیل داده اند دارا هستند. مفهوم شخصیت حقوقی تعبیری اعتباری از تاسیسی حقوقی است که به مرور زمان و با پیشرفت تمدن ها پدید آمده است» بدین گونه «نهادهای مذکور می توانند از آن چه قانون برای اشخاص حقیقی از حقوق و تکالیف مقرر کرده برخوردار گردند; مگر حقوق و تکالیفی که با طبیعت انسان ملازمه دارد. مانند وظیفه ابوت و بنوت و امثال آن»
پیشینه و سیر تاریخی
شخصیت حقوقی
اگر بخواهیم از عنوان شخصیت حقوقی به معنای وسیع و گسترده امروزی آن در جوامع ابتدایی سراغ بگیریم، باید بگوییم که چنین عنوانی با این اوصاف در آن جوامع نمی توان یافت; ولی می توانیم بگوییم که فکر شخصیت حقوقی در جوامع اولیه بشری به صورت ابتدایی و نیمه متبلور وجود داشته است. «در جوامع بدوی، واحد اجتماعی را خانواده می دانسته اند و دوام و ابدیت این نهاد منظور اصلی هر یک از افراد خانواده بوده است. به همین جهت مهم ترین جنایات در آن دوره آنهایی بوده که تعادل خانواده را به عنوان واحد اجتماعی متزلزل می ساخته است». «در این جوامع اموال و از آن جمله زمین بیشتر متعلق به خانواده بوده تا افراد خانواده» علاوه بر فکر شخصیت حقوقی خانواده در جوامع بدوی، موضوعات دیگری نیز وجود داشتند که تا حدودی نشانگر وجودی گنگ و مبهم از شخصیت حقوقی می باشد. یکی از این موضوعات، معابد و پرستشگاه ها و اماکن عبادی و مذهبی است که از روزگاران نخست بشر به فکر ایجاد و تاسیس آنها بوده است; زیرا «مردمان بدوی نیز برای خود خدایی داشته اند که مطابق اعتقادات خاص خود آنها را می پرستیدند. وجود این معابد، که سابقه ای بسیار قدیمی دارد، موجب گردیده که اموالی به این اماکن اختصاص یابد تا اولا از درآمد آنها عمران و نوسازی و اقامه مراسم و اداره معابد صورت گیرد ثانیا خادمان، حافظان و نگهبانان معابد از در آمد آنها ارتزاق کنند. اختصاص اموال به معابد مزبور تحت هر عنوانی مانند: وقف، حبس و... چیزی جز مالک دانستن و حق تصرف دادن به آن اماکن نیست و این معنا، خود برداشتی سطحی و ابتدایی از مفهوم شخصیت حقوقی معابد است»
شخصیت حقوقی در ایران
با توجه به ارتباط فرهنگ و حقوق این مرز و بوم با اسلام و حضور فقیهان و آشنایان با اسلام همچون مرحوم مدرس از اولین ادوار قانون گذاری در مجالس مقننه کشور می توان گفت که آشنایی با مفهوم شخصیت حقوقی و قبول این فکر از گذشته در نظام حقوقی ما وجود داشته است. اگر چه در فقه بابی را تحت عنوان شخصیت حقوقی نمی یابیم; ولی فقهای ما برای عناوین و موضوعاتی مثل حکومت حاکم، موقوفات، بیت المال، وجوهات شرعیه و موضوعاتی از این قبیل آثار و نتایجی قائل بودند که بی تشبیه به اشخاص حقوقی عصر فعلی نمی باشد. بر این اساس، با مراجعه به قوانین مصوب کشورمان در می یابیم که نخستین بار عنوان شخصیت حقوقی در قانون تجارت مصوب 1304 مطرح شد و بعد به موجب قانون تجارت 1311 نظامات و قواعد و احکام و آثار قانونی آن بیان شد.
شرایط و عوامل
ایجاد شخصیت حقوقی
بررسی معنی و مفهوم شخصیت حقوقی این پرسش را در ذهن ایجاد می کند که برای تحقق این عنوان و ایجاد شخصیت حقوقی به چه شرایط و عواملی نیاز مندیم؟ «برای فراهم آوردن شخصیت حقوقی عوامل ذیل لازم است»
افراد انسانی;
- مصلحت خاصی که اقتضا نماید که آن افراد به عنوان جمعی موضوع حق و تکلیف شوند;
- اعتبار دادن قانون به دو عامل فوق یعنی اینکه تحت عامل جمعی بتوانند موضوع حق و تکلیف قرار گیرند.
البته این تقسیم بندی نسبت به تمام مصادیق شخص حقوقی نمی تواند صحیح باشد و به طور کلی است. بعضی دیگر عناصر تشکیل دهنده شخصیت حقوقی را دو دسته دانسته اند:
وجود یک واقعیت خارجی که باید حمایت شود و آن عبارت است از اجتماع منافع و هدف های خاص; - وجود مجموعه ای از مقررات حمایت گرانه ای که برای حفظ منافع شخص حقوقی باید وضع شده باشد. این مطلب همان چیزی است که حقوقدانان فرانسوی به آن اشاره کرده اند.
واقعیت این است که با توجه به مصادیق گوناگون و مختلفی که از شخصیت حقوقی وجود دارد، نمی توانیم صرفا با بیان یک ضابطه کلی این عناصر را بیان کنیم; زیرا برای تحقق هر یک از اشخاص حقوقی به عناصری نیاز مندیم که شاید در دیگری از این عوامل و عناصر بی نیاز باشیم.
قواعد مشترک اشخاص حقوقی
1- اسناد اعمال انجام شده به وسیله اشخاص طبیعی به اشخاص حقوقی; اشخاص حقوقی خود قادر به انجام عمل نیستند. اعمال و تصمیمات آنها به وسیله اشخاص طبیعی، که اصطلاحا به آنها ارکان شخص حقوقی گفته می شود، انجام می گیرد و به همین جهت در حقوق عمومی و نیز در حقوق خصوصی مطرح می شود که در یکی جمعیت یا موسسه چه کسانی صلاحیت دارند به نام شخص حقوقی تصمیم بگیرند و شخص حقوقی را متعهد سازند. ماده 589 قانون تجارت مقرر می دارد: «تصمیمات شخص حقوقی به وسیله مقاماتی که به موجب قانون یا اساسنامه صلاحیت اتخاذ تصمیم دارند گرفته می شود» در شرکت های تجاری و موسسات غیر تجاری مانند انجمن ها و سندیکاها، حق اتخاذ تصمیم اصولا با مجمع عمومی و اجرای آن با رئیس هیات مدیره و مدیر عامل است. حق اتخاذ تصمیم در وزارتخانه ها با وزرا و در موسسات مستقل دولتی با روسای آن هاست. به موجب قانون و عرف اداری، وزرا و روسای موسسات مستقل اداری می توانند حق امضا و اختیارات خود را به معاونان یا کارمندان ما دون خود تفویض نمایند. تفویض اختیارات و حق امضا یکی از مسائل حقوقی بسیار دقیق حقوق عمومی و حقوق تجارت است.
2- اصل تخصص; اشخاص حقوقی اعم از عمومی و خصوصی تابع اصل تخصص اند. معنی این اصل آن است که هر شخص حقوقی فقط می تواند در حدود صلاحیت قانونی; یعنی درباره اموری که به موجب قانون یا بر طبق اساسنامه جز» اختیارات و وظایفش گذاشته شده است اقدام و عمل کند. تنها استثنا از این قاعده دولت است که صلاحیت مطلق دارد و حق دارد در تمام امور اجتماع مداخله نماید. یک شرکت بازرگانی که به موجب اساسنامه خود برای اشتغال به تجارت در داخل کشور تاسیس و تشکیل شده است، نمی تواند به تجارت خارج بپردازد; مگر آن که موضوع اصلی فعالیت خود را تغییر داده و اساسنامه خود را منطبق با آن بنماید. همین طور انجمن حمایت از حیوانات نمی تواند در دادگستری برای دفاع از کودک طرح دعوی کند; زیرا این انجمن صرفا به منظور حمایت از حیوانات تشکیل شده است. باید دانست علت وجودی هر شخص حقوقی هدف و موضوع خاص آن است و برای نیل به همین هدف است که قانونگذار به او شخصیت حقوقی داده است. وقتی شخص حقوقی از موضوع و تخصص خود خارج شده و اعمال مغایر و مخالف با وظایف رسمی خود انجام دهد، در واقع وجود خود را نفی کرده است. در چنین موردی می توان ادعا کرد که شخص حقوقی به انحلال خود دست زده است. مضافا این که شخص حقوقی مرکز منافع معینی است و تامین این منافع ایجاب می کند که شخص حقوقی منحصرا در راه هدف خود گام بر دارد و از اشتغال به فعالیت های غیرمتجانس و غیرتخصصی که منطبق با موضوع و هدفش نیست خودداری نماید. اصل تخصص و صلاحیت یکی از اصول مهم حقوقی است و ضمانت اجرای آن بطلان اعمال شخص حقوقی می باشد: «در حقوق خصوصی، موسسات تجاری و غیر تجاری باید حتما موضوع معینی داشته باشند.» قانون، موسسین و تشکیل دهندگان موسسات مزبور را مکلف می نماید که موضوع موسسه خود را صراحتا معین و حدود وظایف و اختیارات آن را مشخص سازند. مسلم است که عمل برخلاف اساسنامه و عدول از موضوع موسسه، سبب بطلان اعمال و تصمیمات او می باشد و به هر شخص ذینفع حق می دهد که به دادگاه مراجعه و حکم بطلان آن تصمیمات را خواستار شود. همین طور در حقوق عمومی اشخاص عمومی تابع اصل تخصص اند. هر شخص عمومی موضوع معین و مشخصی دارد و فقط می تواند در امور وظایف مربوط به خود مداخله کند و در امور خارج از تخصص و صلاحیت خود حق دخالت ندارد. مثلا شهرداری که به منظور اداره امور شهری و عمرانی تاسیس و تشکیل گردیده است، فقط می تواند در حدود اختیارات خود اقدام کند. قانون، مقرر می دارد: «در صورتی-که تصمیم انجمن با قوانین موضوعه تناقصی پیدا کند یا خارج از حدود وظایف انجمن باشد، استاندار یا فرماندار به انجمن تذکر خواهند داد که در تصمیم متخذه تجدیدنظر نمایند، چنانچه انجمن در رای خود باقی بماند، معترض می تواند به وزارت کشور مراجعه کند و رفع اختلاف را بخواهد. وزارت کشور ظرف 15 روز نظر خود را اعلام می نماید و این نظر قطعی و لازم الاجرا است اجرای مصوبات انجمن که مورد اعتراض واقع شده تا صدور رای نهایی متوقف می ماند» مواد 48 و 49 قانون شهرداری مصوب 1334.
یکی از اصول مهم حقوق عمومی اصل حاکمیت قانون است. به این معنی که سازمان ها و موسسات عمومی مکلفند همواره در تصمیماتی که می گیرند و اعمالی که انجام می دهند، رعایت قوانین و مقررات را بنمایند. ضمانت اجرای این اصل بطلان حقوقی و یا عدم نفوذ اعمال و تصمیمات مقامات عمومی است; یعنی اگر تصمیماتی که از طرف مقامات گرفته می شود به نحوی از انحا مخالف و مغایرقانون و مقررات باشند، تصمیمات و اعمال حقوقی مزبور اصلا وجود پیدا نمی کنند. مطابق قوانین ایران افراد نمی توانند به بطلان تصمیمات اداری استناد نمایند; مگر این که بطلان مزبور به وسیله خود اداره و یا قاضی صلاحیتداری اعلام شود. یکی از نتایج مهم اصل تخصص اشخاص حقوقی این است که آنها نمی توانند موقوفات و عطایایی را که هدفشان مغایر با تخصص و صلاحیت قانونی آنها است از کسی بپذیرند. مثلا بیمارستانی که دارای شخصیت حقوقی است و به منظور مراقبت از بیماران تاسیس شده است، نمی تواند مالی را که به قصد تاسیس مدرسه حرفه ای وقف شده بپذیرد; زیرا قبول مال مزبور سبب می شود بیمارستان عهده دار عملیاتی گردد که مغایر با تخصص و صلاحیت قانونی او است. مگر این که معلوم شود قصد واقف از ایجاد مدرسه حرفه ای، تاسیس مدرسه تربیت پرستار است که در آن صورت قبول وقف مزبور از طرف بیمارستان مزبور مانعی نخواهد داشت.
مسوولیت اشخاص حقوقی
قبل از پرداختن به مبحث مسوولیت اشخاص حقوقی، لازم می دانیم تعریفی از مسوولیت ارائه دهیم. مسوولیت، پاسخگویی به تخلفاتی است که شخص نسبت به تعهدات و وظایف خود مرتکب شده و مسوول کسی است که «فریضه ای بذمه دارد که اگر به آن عمل نکند از او باز خواست می شود» اما بحث اصلی لزوم جبران خساراتی است که بر خلاف حق بر دیگری وارد شده و این یکی از اصول مسلم حقوقی است که مورد توجه هر حقوقدانی است. به تعبیر "دوما" حقوقدان معروف فرانسوی «هر تلف و هر زیانی که به وسیله عمل دیگری تحقق یابد; خواه منشا آن بی احتیاطی، اهمال یا عدم اطلاع از امری که دانستن آن لازم یا خطای مشابه -هر چند بسیار سبک باشد باید به وسیله کسی که بی احتیاطی یا خطای دیگری داشته جبران شود; زیرا این عمل ظلمی است که اعمال شده هر چند فاعل قصد اضرار نداشته باشد» اصول فوق و عدالت حقوقی اقتضا دارد همان گونه که اشخاص حقیقی در صحنه های اجتماعی و اقتصادی اگر خسارت وزیانی وارد آوردند یا قانونی را نقض و مرتکب جرمی شدند، باید متحمل مجازات یا پرداخت غرامت شوند، در مورد اشخاص حقوقی نیز چنین باشد. مساله این است که چون اقدامات و اعمال وتصمیمات شخص حقوقی توسط اشخاص حقیقی نماینده شخص حقوقی صورت می گیرد، دامنه مسئولیت اشخاص حقوقی تا کجاست؟ برای یافتن پاسخ این سوال، ابتدا به مسوولیت مدنی و سپس به مسوولیت کیفری و نظریه های مرتبط با آن ها می پردازیم. مسوولیت مدنی در اصطلاح حقوقی دارای دو معنای اعم و اخص می باشد. در معنای اعم مسوولیت مدنی عبارت است از «وظیفه حقوقی که شخص در برابر دیگری به انجام یا ترک عملی دارد. اعم از این-که منشا آن عمل حقوقی یا مادی باشد یا مستقلا منشا مسوولیت مقررات قانونی باشد» در واقع منظور از مسوولیت در این-مورد جبران خسارت است نه تحمل کیفر. مسوولیت مدنی در معنای اخص: «عبارت است از وظیفه حقوقی شخص در برابر دیگری به تسلیم مال در عوض استیفا از مال یا عمل دیگری یا وظیفه جبران زیان وارده در اثر فعل یا ترک فعل یا ترک فعلی که ناشی از قرارداد نباشد»
مسوولیت مدنی اشخاص حقوقی
هر گاه شخص حقوقی زیانی به دیگری وارد آورد -حقیقی یا حقوقی از آنجا که می تواند طرف تعهد واقع شود دارای مسوولیت مدنی است. از این حیث بین حقوقدانان اختلافی نیست البته مسوولیت مدنی شرایطی دارد که به قرار زیر است:
- وجود ضرر، -که باید مسلم و مستقیم وجبران نشده باشد; - ارتکاب فعل زیان آور; - رابطه سببیت بین فعل زیان آور و ضرری که ایجاد شده است.
مسوولیت کیفری اشخاص حقوقی
یکی از مسائل بحث برانگیز در حقوق جزای کشور های جهان مساله مسوولیت کیفری اشخاص حقوقی است. فقدان دکترین واحد و راه گشا در این زمینه، موجب شده است که قوانین کشورها و به تبع آن دادگاه ها رویه های متفاوت و گاه متضادی در برخورد با این مساله اتخاذ نمایند و در نتیجه به افراط یا تفریط بگرایند; به نحوی که بعضی از کشورها هم چون «قانون جزای کوبا» اجرای همه نوع کیفر (اعم از مالی و غیر مالی) رادر مورد اشخاص حقوقی ممکن و روا بداند و از انحلال و تعطیل شدن شخصیت های حقوقی به عنوان مجازات های جایگزین اعدام و حبس سخن بگویند. «دکتر علی آبادی» راجع به حقوق جزای کوبا می نویسد: «از بین قوانین جزایی کشورها، قانون جزای کوبا از لحاظ مقررات مربوط به مسوولیت جزایی اشخاص حقوقی مقام ممتازی را دارد. قانون مزبور مجازات های پیش بینی شده در مورد اشخاص طبیعی را با مجازات های اشخاص حقوقی منطبق ساخته و علل آن را نیز ذکر کرده است. مثلا به جای مجازات اعدام انحلال موسسه را تعیین کرده است.» اما دسته ای دیگر از کشورها حتی اجرای کیفرهای مالی همچون اخذ جریمه را منع می کنند; چنان-چه دادگاه عالی فرانسه در مورد شرکتی که به جرم مستمر ربا خواری متهم شده، رای داده است «شرکایی که دخالت در این جرم داشته اند، باید به جزای نقدی محکوم شوند» همین مطلب را دیوان عالی کشورفرانسه در رای شماره "--.د" اعلام داشت: «جریمه، مجازات به شمار می رود و مجازات در غیر مواردی که قانون استثنا کرده است، جنبه شخصی دارد. لهذا حکم به جریمه علیه یک شرکت که شخص حقوقی است و فقط مسئو لیت مدنی دارد، نمی توان صادر کرد.»
این رویه های مختلف در حقوق جزای ایران نیز کاملا مشهود است. گاه شخص حقوقی از لحاظ کیفری مسوول دانسته شده است و زمانی اشخاص حقیقی مرتبط با شخص حقوقی مسوولیت دارند. در این مورد دو نظریه راجع به مسئو لیت کیفری اشخاص حقوقی ابراز شده است:
- نظریه مسوولیت کیفری اشخاص حقوقی; - نظریه عدم مسوولیت کیفری اشخاص حقوقی. نظریه مسوولیت یا عدم مسوولیت کیفری اشخاص حقوقی.
مطابق نظریه عدم مسوولیت کیفری اشخاص حقوقی، شخصیت حقوقی را نمی توان مسوول دانست; اول: «برای احراز مجرمیت بزهکار تنها وجود یک عامل مادی مثبت یا منفی -فعل یا ترک فعل- که قانون آن را جرم شناخته کافی نیست و افزون بر آن وجود عنصر معنوی نیز لازم است; یعنی مجرم از لحاظ روانی قصد و عمد داشته باشد جرایم عمدی یا اینکه خطایی انجام داده باشد جرایم غیر عمدی که مستوجب مسوولیت کیفری باشد. در تحقق کلیه جرایم، وجود عنصر روانی یعنی قصد مجرمانه ضرورت دارد. واضح است که وجود این عنصر به اراده مستقیم و مختاری بستگی دارد که تنها آن را در انسان عاقل و بالغ و مختار می یابیم; بنابر این تنها اشخاص حقیقی می توانند بار مسوولیت جزایی را بر دوش بکشند و اشخاص حقوقی چون فاقد این خصوصیات می باشند، نمی توانند قصد و اراده مستقل از افراد تشکیل دهنده خود داشته باشند; در نتیجه نمی توان ارتکاب جرم را به آنها منتسب دانست.» در مقابل، قائلین به مسوولیت جزایی اشخاص حقوقی گفته اند که با توجه به اراده جمعی و مشترکی که در مورد اشخاص حقوقی مطرح است، این اشخاص در مورد قصد و اراده شبیه اشخاص حقیقی هستند; یعنی وقتی که یک شخص حقوقی یک تصمیم می گیرد که جنبه جزایی دارد، در حقیقت قصد مجرمانه و اراده انحرافی خود را بروز داده است و در نتیجه عنصر روانی جرم را دارا است.
دوم: این که مجازات های پیش بینی شده در قانون جزایی مخصوص اشخاص حقیقی بوده ماننداعدام و حبس و... و بیشتر آنها را نمی توان در مورد اشخاص حقوقی اجرا کرد. در پاسخ به این نظریه هم گفته شده که طیف انواع مجازات ها گسترده است. درست است که در مورد یک شخصیت حقوقی نمی توان آن چه راجع به اشخاص حقیقی است را اجرا نمود; ولی می توان به جای اعدام به انحلال موسسه و به جای حبس به تعطیلی موقت موسسه رای داد.
سوم: قبول مسوولیت جزایی برای اشخاص حقوقی به اصل شخصی بودن مجازات ها لطمه وارد می کند. بدین توضیح که اگر افرادی که داخل یک واحد حقوقی هستند مرتکب بزهی شوند، همان عده باید تحت تعقیب قرار گیرند نه اجتماع فرضی آنها. در صورتی که اگر یک شخصیت حقوقی مورد مجازات قرار گیرد، کلیه افرادی که در آن شرکت یا موسسه به هر نحوی شرکت دارند مورد مجازات قرار می گیرند. مخالفین، این نکته را درست می دانند که در اجرای کیفرها و مجازات ها همواره اشخاص بی گناهی متحمل صدمه و زیان می شوند; ولی اجرای مجازات علیه اشخاص حقوقی موجب نقض اصل شخصی بودن مجازات نیست; زیرا این وضعیت در مورد اشخاص حقیقی هم درست است و موارد زیادی وجود دارد که آثار کیفر اشخاص حقوقی دامن گیر اشخاص بیگناه هم می شود. مثلا وقتی فرد مجرم مجازات می شود زن و فرزند او نیز از بعضی حقوق محروم می شوند.
چهارم: اگر چه انسان را بر حسب تعهد و حقوقی که دارد شخص می گویند; ولی کسی که در مقابل حقوق جزا قرار می گیرد انسان است نه شخص; بنابراین هر جا که در قوانین کیفری گفته می شود «هر کس یا هر شخص» مقصود انسان است نه شخص حقوقی; حتی هنگامی که قانون بعضی انسان ها را از شخصیت خلع می کند، باز هم انسان است که مورد مجازات قرار می گیرد. به همین جهت متن قانونی مشخص در زمینه کیفر اشخاص حقوقی وجود ندارد; بنابراین اجرای مجازات در مورد این اشخاص با اصل قانونی بودن مجازات ها نیز برخورد پیدا می کند. در مقابل، موافقین مسوولیت کیفری اشخاص حقوقی گفته اند که با وجود این که هدف های اجتماعی مجازات از قبیل اصلاح، مخصوص اشخاص حقیقی است و اعمال ضمانت اجراهای مدنی از قبیل جبران خسارت علیه اشخاص حقوقی نمی تواند منظور را تامین نماید; اما اعمال تدابیر امنیتی که خصیصه ای نیمه جزایی و نیمه مدنی دارد، می تواند جامعه را از آسیب گمراهی و خطای کیفری شخصیت حقوقی حفظ نماید و همچنین می تواند مانعی برای ارتکاب مجدد بزه باشد.
پنجم: یکی از مهم ترین هدف های مجازات، متنبه ساختن مجرم و اصلاح حال اوست. در حالی که اجرای مجازات هایی از قبیل تعطیلی موقت یک شخصیت حقوقی یا وضع و اجرای مجازات های مالی در مورد این اشخاص به این هدف نمی انجامد و در نتیجه تنبه و اصلاح آنها معنی پیدا نمی کند. اضافه بر آن اشخاص حقوقی فاقد ادراک می باشند و رنج و الم ناشی از مجازات را که ممکن است تاثیر اصلاحی داشته باشد حس نمی کنند. مخالفین این دلیل را نیز صحیح نمی دانند; زیرا این امکان وجود دارد که با وضع و تحمیل مجازات های مالی، بتوان شخصیت حقوقی را از ارتکاب به جرم در آینده باز داشت و این مجازات نیز ممکن است تاثیر اصلاحی و تربیتی درباره اشخاص حقوقی داشته باشد یعنی «ارعاب و جلوگیری عمومی از ارتکاب جرم در آینده» تحقق یابد.
مسوولیت کیفری اشخاص
حقوقی در حقوق موضوعه ایران
نظام کیفری کشور ما هیچ گاه به صراحت مسوولیت کیفری اشخاص حقوقی را پیش بینی نکرده است. به قول آقای دکتر اردبیلی: «طبع فردمدارانه قوانین کیفری مانع از آن بوده است که تکالیف مقرر در قانون به گروه یا جمع واحدی تسری پیدا کند» و رویه قضایی نیز تاکنون هر جا سخن از شخص در مقررات کیفری به میان آورده مخاطب را انسان های طبیعی شناخته است; ولی در قوانین قبل و بعد از انقلاب به مواردی بر می خوریم که مجازات اشخاص حقوقی پیش بینی شده است:
1- قانون تجارت در بعضی از مواد خود از مجازات شرکت ها نام برده است. چنان چه در ماده 220 قانون مزبور از محکومیت شرکت به جزای نقدی صحبت شده است;
2- در اصل 173 قانون اساسی ایران از نهادی به نام دیوان عدالت اداری صحبت شده است که وظیفه آن رسیدگی به تخلفات اشخاص حقوقی است. در ماده 11 قانون دیوان عدالت اداری مصوب 4 بهمن 1360 در خصوص صلاحیت و حدود و اختیارات این دیوان آمده است «رسیدگی به شکایات و تظلمات و اعتراضات اشخاص حقیقی یا حقوقی از تصمیمات یا اقدامات ادارات دولتی اعم از وزارتخانه ها و سازمان ها و موسسات و شرکت های دولتی و شهرداری و تشکیلات و نهادهای انقلابی و موسسات وابسته به آنها »;
3- ماده 4 قانون مقررات امور پزشکی و دارویی و مواد خوردنی و آشامیدنی مصوب 29 خرداد 1334 از تعطیلی موسسه به عنوان ضمانت اجرای تخلف اشخاص حقوقی یاد نموده است;
4- ماده 17 قانون تعزیرات حکومتی مصوب 23 اسفند 1367 مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز از اخذ جریمه به عنوان کیفر شخص حقوقی صحبت نموده است;
5- همچنین ماده 15 اقدامات تامینی مصوب 12 اردیبهشت 1339 از جزای نقدی و بستن موسسه به عنوان کیفر تخلف اشخاص حقوقی یاد نموده است. با این همه، قول قانون گذار در همه موارد یکسان نیست و در بعضی موارد مسوولیت و کیفر جرایم اشخاص حقوقی را متوجه اشخاص حقیقی می داند:
1- ماده 76 قانون نظام صنفی مصوب 13 تیر 1359 مقرر می دارد: «در کلیه مواردی که به موجب این قانون، مسوولیت متوجه اشخاص حقوقی می باشد، مدیر عامل یا مدیر مسوول شخصیت حقوقی که دستور داده است مرتکب محسوب و کیفر درباره آنان اجرا خواهد شد»
2- ماده 8 قانون ترجمه کتب و نشریات و آثار صوتی مصوب 6 دی 1352 پیش بینی کرده است: «هرگاه متخلف از این قانون شخص حقوقی باشد، شخص حقیقی مسئول که جرم ناشی از تصمیم او باشد خسارت شاکی خصوصی از اموال وی برداشت خواهد شد»
3- ماده 109 قانون تامین اجتماعی مصوب 13 تیر 1354 مقرر کرده است «در صورتی که کارفرما شخص حقوقی باشد، مسوولیت جزایی مقرر در این قانون متوجه شرکت یا هر شخص دیگری خواهد بود که در اثر فعل یا ترک فعل او موجبات ضرر یا زیان سازمان یا بیمه شدگان فراهم شده باشد» به نظر می رسد قانون گذار ما کوشیده است در ارتکاب جرم توسط اشخاص حقوقی همواره فاعل مادی را مسوول قلمداد کند; یعنی کسانی که در تحقق تصمیم خلاف به نحوی شرکت
داشته اند.
|